10 ماهگی طاها خان
سلام سلام پسر خان مامانی.
عزیزم ،طاها جان خیلی وقت بود که برات نمینوشتم.البته پسر نازم از این به بعد هم همینجوری خواهد بود فقط تو ماهگردات برات میام بنویسم.چون شما ماشاالله هزار ماشاالله انقدر شیطون شدین که اجازه نمیدین.
الان هم که دارم برات مینویسم شما را تازه خوابوندم و 2 روز هم داره میگذره از پایان 10 ماهگیتون
طاها جان این ماه زیاد نتونستم ازت عکسی بندازم چون اصلا یه جا نمیمونی و به دوربین نگاه نمیکنی.یه چندتایی گرفتم.
عزیزم خیلی بامزه شدی ،جدیدا دماغتو یه جوری میکنی و یه صدایی مثل موش موشی شدن درمیاری.یه جوری که مثلا دماغت گرفته.الهی قربونت برم تا میبینی من خوشم میاد و من هم میکنم.بازم تکرار میکنی.خیلی دوست دارم این کارتو عسل من
هنوز هم چهاردست و پا میری و سرعتتو زیاد کردی ،یه چیزی دم دستت باشه نابودش میکنی.به سرعت برق میری پیشش.از دیوار یا صندلی یا چیز دیگه میگیریو سرپا میمونی.رورولکتو یه چند قدمی سر پا میبری جلو خودت.ولی خیلی زود خسته میشی و میشینی.وقتی که دارم تو آشپزخونه کار میکنم.همش میای و میچسبی به پاهام و از لای دوتا پام سعی میکنی که بری اونور.خیلی بامزه میشی.من هم نمیزارم رد بشی مثلا اعصبانی میشی و داد میزنی و د د د د میکنی.خلاصه همش بهم میچسبی هر جا میرم.طاها اصلا با اسباب بازی کاری نداری.همش دوست داری با چیزای دیگه بازی کنی.مثلا خیلی معروفش (بورس مو)هم واسه منو برمیداری و هم واسه بابا مسعود را.آخرش هم یه جاهایی میندازی که تا میخوایم بیایم موهامونو شونه کنیم پیدا نمیکنیم.ای ورروجکبرنامه ای داریم با تو.
طاها جان کلمات جدید هنوز نمیتونی بگی فقط بابا و مامان و دددد و به به وهاااااااااااااااااااااااااااام و بوااااااااااااا.طاها جان کلمه ی بابا را طوری تلفظ میکنی که خیلی میخندیم بهت.آخه به زبان برره ای میگی (بووااااااااااااااااا)فکر کنم سرتو انقدر فیلم برره را نگاه کردم تو یه شبکه ی دیگه تو هم اونجوری حرف میزنی.قربونت برم مامانی
طاها وقتی صدات میکنم اسمتو میشناسیو برمیگردی نگاه میکنی.به چند روش میتونم بخندونمت.یکی اینه که قیافمو به یه شکل بامزه ای درمیارمو و بهت میگم (تو منو نگاه کن)قش قش میخندی و خوشت میاد.و دیگه اینکه قلقلکت میدم و صداهای مختلف برات درمیارم و خوشت میاد.همچنان هم عاشق بالا و پایین انداختن هستی.کیف میکنی پسرم انگار دنیا را بهت میدن.این یه موردو خیلی دوست داری.
وقتی که بابا مسعود میاد خونه تا کلیدو تو در میچرخونه تو خیلی به طرف در برمیگردی و میخندی ووقتی هم که وارد میشه یه دادی میزنی و یه ذوقی میکنی که نگو.پسر نازم ،قربونت برم من
عزیزم بیرون رفتن و خیلی دوست داری و تا بهت میگم طاها بریم ددر زودی میگی دد.ولی لباس پوشیدن و اصلا دوست نداری.یه مصیبتی میکشم من به تو لباس پوشوندنی که دیگه نگو.پدرمو درمیاری انقدر که لجبازی میکنی و گریه.بعدش هم که پسرم راستی تو چرا انقدر لجبازی؟
فقط میخوای حرف خودت باشه و از الان مستقلی واسه خودت.
پسرم دایی شایان را خیلی دوست داری و تا میاد پیشت یا میریم خونه شون باهاش میخندی و بازی میکنی.پدر اون بیچاره را هم درمیاری.ولی چون خیلی دوستت داره تحمل میکنه.پسر شیطونک مامان
- طاها جان تو این مدتی که گذشت 25 آبان تولد مامانی بود.مرسی پسرم که خیلی اذییتم کردی.دوستت دارم عشقمامسال تولدم یه رنگ و بوی دیگه ای داشت با وجود تو.پسرم هیچوقت یادم نمیره که پارسال تولدم صبح خیلی زود به شکمم یه لگدی زدی که منو از خواب بیدار کردی و اومدم دیگه اصلا خوابم نمیبرد.پسر دوست داشتنی من وجود تو امسال برای من بهترین کادوی عمرم بود.امسال تولدم خیلی متفاوت بود.بابا مسعود دستش درد نکنه یه تبلت واسم خرید.مرسِی عشقم و مرسی به خاطر زحماتت خیلی دوستت دارم عشقمطاها جان فعلا اینارو مامان یادش بود و برات نوشت.بازم میام پسرم و برات مینویسم.پسر نازم خیلی دوستت دارم خیلی دوستت دارم خیلی خیلی دوستت دارم عشقم.
- پسرم این آقا امیر محمد پسر دایی بابا هستش.خیلی بامزه است
- این هم ستیای نازم.طاها جان ستیا خیلی خوشش میاد از تولد.خصوصا از اینکه هی شمعو روشن کنیم و اون فوت کنه.و شمع امسال منو سه تایی با هم فوت کردیم.