سرماخوردگی سخت....

سلام پسر ناز مامان

طاها جان ،الهی مامان قربونت بره پسر قشنگم.همه چی از پنج شنبه صبح شروع شد..قبل اون روز میدیدم همش آب دهنت به راهه و خیلی بیتابی میکنی.فکر میکردم که بخوایی دندون در بیاری ولی نه دیگه دوتا هم زمان..

آره پسرم شما دوتا دندون های پیشت را با هم درآوردی.وای چقدر بیتابی میکردی ،اصلا نمیخوابیدی و همش تب میکردی.تا خود صبح بیدار بودیم  و همش تو گریه میکردی.یه دقیقه هم دلت میخواست بخوابی با گریه بیدار میشدی و میدیدم بدنت داغه داغه....

همش پاشویه میکردمت ،بهت استامینوفن میدادم.ولی همش یخورده آرومت میکرد.دوباره هم تب میکردی و هم گریه.خیلی برام سخت گذشت عزیزم.جمعه شب دیدم تبت خیلی رفته بالا  و خیلی گریه میکنی.دکتر اطفال هم نبود اون روز ببرمت.آخه مامان جون من فکر میکردم که از دندونته اینجوری میشی.نگو پسرم داره رنج میکشه و مریضی سخت داره میاد سراغش.پدر جون و مادر جون هم اومده بودنند تا بهت سر بزنند که اونها هم دیدن که چقدر حالت بده گفتنند ببریم دکتر.بلاآخره بردیمت و خانم دکتر عمومی معاینه کرد و گفت سرما خورده گی داره.برات شیاف استامینوفن نوشت و با 2 تا آنتی بیوتیک.اومدیم خونه و شیاف را برات استفاده کردم و تبتو خیلی آورد پایین.تا ساعت 4 صبح راحت خوابیدی ولی بعدش بیدار شدی و گریه......

الهی برات بمیرم مامان جون بدنت خیلی ضعیف شده ،هیچی نمیخوری ،راه گلوت اصلا بسته شده.فقط و فقط شیر میخوری اون هم به زور.همش سرتو میزاری روی سینه ام و میخوابی.داروها را که بهت میدم خیلی میخوابی.بدحالی ،با اسباب بازیات بازی نمیکنی.وقتی میام میشینم پیشت و میخوام باهات بازی کنم خیلی زود میای بغلم و ناله میکنی و من هم نوازشت میکنم و چشمهاتو آروم میبندی و بدون هیچ گریه ای مییخوابی.شنبه و یکشنبه نتونستم ببرمت دکتر خودت ولی دوشنبه بردمت و دکترت وقتی که گلوتو نگاه کرد گفت گلوت خیلی التهاب داره و چرک کرده.اون هم برات یه سری دارو نوشت.ولی این هم گفت که اگه جمعه برای تو آمپول تجویز شده بود الان حالت خوبه خوب بود.گفت الان اگه من برات بنویسم دیگه اثر نداره.باید داروها را بخوری تا خوب بشی.

پسرم اصلا با شربت هایی که دکتر داده میونه ای نداری ،وقتی که میارم بهت بدم دهنتو میکشی و گریه میکنی.الهی قربونت برم امروز داشتم بهت داروتو میدادم انقدر دهنتو اینورو اونور کردی دارو پرید تو گلوت و نزدیک بود خدایی نکرده خفه بشی.همش سرف کردی و گریه.وای دنیا رو سرم خراب شد.آخه پسرم چیکار کنم اگه نخوری خوب نمیشی که.به خدا من هم دلم نمیخواد بهت دارو بدم ولی مجبورم....

خلاصه طاها جان الان تا این لحظه خدارا شکر تب نداری ولی خیلی ضعیف شدی و صورتت هم دون دون های قرمز ریخته و بدنت هم.تبت زده بیرون اینجوری شدی.ولی همچنان گلوت چرک داره و سرف میکنی ولی آبریزش بینی نداری و بد حالی.مامان جون خیلی دلم برای شیطونیات تنگ شده پسرم.من دلم همون طاهای شیطونو میخواد وقتی غذا میخوریم اذییتمون میکنه ،من همون پسر وروجکمو میخوام که بزور میخوابوندمش.من همون طاها را میخوام که همش میخندید با مامانش و بازی میکردیم.پسرم اصلا نمیخندی برام.مامان جون ،قربونت برم داروهاتو بخور و زود زود خوب شو....

خدا جونم پسرم زود زود خوب بشه و همون طاهای وروجک خوشمزه ی مامان بشه.خدا جونم هدیه ی ارزشمندی که بهم دادی مواظبش باش و برام نگاهش دار...آمین

طاها جان همه ی زندگیم میدم یه لحظه غمتو نبینم

            وقتی که میبینم در کنارمی و داری درد میکشی و حالت خوب نیست دنیا روی سرم خراب میشه...

الهی بمیرم واسه اون مامانایی که بچه هاشون مریضی های خیلی سخت دارن و هیچ کاری از دستشون بر نمیاد برای بچه هاشون بکنند و چقدر غم دارنند تو دلشون....

امیدوارم ،به حق این روزهای عزیز هیچ جا ،هیچ بچه ای مریض نباشه.هیچ بچه ای درد نکشه.خیلی بده بچه ای مریض باشه خیلی بد....

      طاها پسر گلم خیلی دوستت دارم مامان جان

                            93/7/15/     روز سه شنبه      ساعت 19:40