8 ماهگی را چه گونه گذراندیم.....
سلااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
به دوستای گلم و نی نی های نازتون
دلم براتون حسااااااااااااااااااااااااابی تنگیده بود
آخه من زود به زود نمیتونم بیام.چون انقدر ماشاالله طاها خان شیطونک شده که اصلا وقت نمیکنم پشت لپ تاب بشینم تا چه برسه براش بنویسم.به خاطر همین تصمیم گرقتم که همه ی عکس هاش و مهارتهاشو نگاه دارم و تو ماهگرداش براش بنویسم.فکر کنم اینجوری بهتره....
طاها خان تو این مدت ماشاالله بزرگ شده و به مهارتهاش اضافه
(تو این مدت کلمه های ماما،باب،به به ،دیس،اوووی،هام اینها را به خوبی میتونه بگه..وقتی که اسمشو صدا میکنم.فوری برمیگرده نگاهم میکنه و از خودش صدا درمیاره..یا وقتی باباشو صدا میکنم مثلا وقتی که خونه نیست.طاها زود به طرف در نگاه میکنه و همه جای خونه را با چشماش نگاه میکنه....به شدت عاشق مردهاستاصلا تا باباشو ببینه دیگه منو فراموش میکنه.با مردها میونه اش خیلی خوبه و خصوصا بابا مسعودشو خیلی دوست دارههر دفعه که میخواد بره سر کار یا بیاد خونه انقدر پشتش گریه میکنه که دیگه به زور آرومش میکنم.تو راهپله صدای کلید باباشو میشنوه سریع به طرف در نگاه میکنه.الهی مامانی قربونت بره پسری نازنازی من.ما عاشقتیم جوجو کوچولو
بله دیگه اینکه پسرم چهار دست و پا میم ونهآره تقریبا دوهفته پیش دیدم که طاها خان به صورت چهاردست و پا مونده ولی خیلی زود خسته شدو افتاد.الهی قربونت برم پسرم ولی خیلی هرروز تمرین کرد و روز به روز بیشتر میکنه به موندنشاین عکس
مال روزیه که طاها برای اولین بار چهاردست و پا موند
بله پسری گل مامان داشتم میگفتم....
از دست شما دیگه هیچی در این خانه در امان نمیباشد.طاها خان هر جا سرک میکشی با رورولکت.فقط به تنها چیزی که دست نمیزنی بوفه ی ظرف هاست...انگار میدونی که خطرناکه و نباید دست بزنی.انقدر خنده دار میشی وقتی میری و پیشش میمونی و بهش دست نمیزنی فقط نگاه میکنی و پیش خودت یه حرف هایی میزنی.وبعد رد میشی و میری سراغ بقیه ی چیزا.قربونت برم من وروجک دلم میخواد اون لحظه بگیرمت و حسااااااااااااااااابی بچلونمت ولی دلم نمیاد و فقط به بوس اکتفا میکنم...
این هم از عکس های آتیش سوزی های طاها خان در این مدت
آره طاها خان اینها بودند نمونه شیطنت های شما در این روزها.دیگه نمیتونم یه لحظه ازت غافل بشم عزیزم.
طاها جان در این مدتی که گذشت تولد ستیا جون (دخترعمه)شما بود.که رفتیم و کلی شادی کردیم و خندیدیم.
شما هم قربونت برم یه تیپی سر هم کرده بودی که نگوووووووووووووووووورفته بودی دخترهای مردم و از راه به در کنی شیطونکپاپیون را داشته باشین.....ببینین پسرم ماشاالله چقدر خوشتیپ شدهخیلی بهمون خوش گذشت.ستیاجون خیلی ناز شده بود با لباس عروسش.اومدنی هم مامان مهناز بهت 3 تا بادکنک داد و اومدیم شما هم فرداش با بادکنک ها حساااااااااااابی بازی کردی
بله پسری مامان.دیگه چی یاد گرفتیآهان دستسی یاد گرفته پسرم.الهی فدات شم من طاها جونم.بابا مسعود دست زدن را بهت یاد داد.تو هم همون لحظه یاد گرفتی و شروع کردی به دست دسی کردن.
یه روز با بابا مسعود داشتی یه جور بازی میکردی.که همش از ته دل میخندیدی.مامان فدات بشهعاشق این عکس هات هستم.آخه خیلی توشون با مزه افتادی جیگر خان
طاها جان هنوز بغلی بودنت پابرجاست عزیزم.مخصوصا که اگه بابا مسعود بیاد خونه و شما را برنداره یا یخورده دیر برداره.اجازه نمیدی بیچاره لباس هاشو دربیاره.یه گریه ی وحشتناکی میکنی که دیگه نگو.یا مثلا خونه ی مامان جون میریم.حتما باید داییی جون بغلت کنه یا مامان جون و پدر جون.من هم که دیگه استاد این کار شدم این کمر من دیگه کمر نمیشه پسرم.....
خیلی بامزه شدی طاها.کل خانواده را میشناسی.با بابابزرگ انقدر خوشی که دیگه نگو هر وقت میبینیش بغل مامان مهناز نمیری ولی سریع میری بغل بابابزرگ.من میدونم پسرم برای چی.برا این میری تا عینکشو برداری.تو یه وروجکی دومی ندارییه زوری داری تو وقتی چیزی را بگیری دستت دیگه فقط من میتونم به شیوه های خودم ازت بگیرم.کس دیگه ای نمیتونه چون سریع لجبازی میکنی و گریه
بله دیگه پسری مامان فعلا این ها یادم بود برات نوشتم.امیدوارم که چیزی را جا نزارم برات.دوستای گلم در نبود ما خیلی جویای حالمون بودید.ازتون ممنونم و خیلی دوستتون دارم.روی ماهتونو میبوسم.طاها هم داره روز به روز بزرگ میشه و شیطونک تر.امیدوارم که سرتونو درد نیاورده باشم.یه سری عکس هم از طاها گرفتم خوشحال میشم نگاه کنید.دوستتون دارم
طاها جان همه ی ساعات و لحظه لحظه های زندگیمو
مال خودت کردی.......
من این ساعات و لحظه ها را با هیچ چیز....
قشنگ دنیا عوض نمیکنم عزیزم.....
همه ی زندگی من مال تو عشقم...
وقتی تو باشی همه چی هست دردانه ام .....
برایم بمان بهترینم
دوستت دارم پسرم