طاهاطاها، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

طاها کوچولو

واکسن 4 ماهگی پسرم

1393/3/9 10:59
1,005 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلااااااااااااااااااااااااااام پسری مامانی                                              

 

طاها جان دیروز یعنی 8 خرداد واکسن 4 ماهگیت را زدی عشقم.من از یه ماه پیش استرس گرفته بودم که یه وقت خدایی نکرده تب کنی.به هر حال از همتون زودتر من بیدار شده بودم و بعد من بابایی و در آخر شما.حالا جالب اینجاشه که طاها جان شما بر عکس هرروز که زودتر از ما بیدار میشدی و ما را بیدار میکردی.دیروز هر کاری میکردیم که بیدار بشی خواب بودی.خلاصه صبر کردیم تا خودت بیدار بشی.و شما بیدار شدی.انقدر ما را با تعجب نگاه میکردی که فکر کنم الان پیش خودت میگفتی که این دوتا هرروز بعد من بیدار میشند حالا چطور شدهسوال  به هر حال  آماده شدیم و پیش به سوی مرکز بهداشت.......                

رسیدیم اونجا ،همین که در را باز کردیم شما با یه صدای بلند فکر کنم به همه سلام کردی و خانم هایی که اونجا بودنند بهت خندیدند و حساااااااااااااااابی نازت کردند.یه خانمی که همسایمونه و تو بهداشت میشه.بهت اول قطره داد و تو اصلا از مزه اش خوشت نیومد.ودهنتو جمع کردی و بعد واکسن.که یدفه ای گریه کردی...ولی عزیزم خیلی زود آروم شدی و الهی بمیرم برات مظلومانه از خودت صدا در میاوردی و ما را نگاه میکردی.آفرین پسری قوی مامانی وقتی هم که آوردیمت خونه و استامینوفن بهت دادمو خواستم بخوابی.البته از مزه ی استامینوفن اصلا خوشت نمیاد عزیزم و بیشترشو میریزی بیرون.و بلآخره با کلی گریه خوابت برد.تا ظهر خوابیدی عزیزم....وبعداز ظهر یه خورده بیتابی کردی و ولی باز هم خیلی زود آرومت کردمو دوباره خوابیدی.و خلاصه پسری مامانی اون روز خوشبختانه خوب گذشت و خدا را هزار مرتبه شکر تب نکردی و مامانی را زیاد اذیت نکردی گلم.ولی نصفه شب همش از خواب بیدار میشدی و یه خورده هم سرت با بدنت داغ بود ولی صورتت نه.که منم از ترس اینکه خدایی نکرده تب کنی یه جورایی حواسم بهت بود و چند بار دستمال نم آوردم و به بدن و سرت زدم.به هر حال صبح شد و شما با همون خنده ی خوشگلت از خواب بیدار شدی و به من و بابایی لبخند میزنی.پسری مامانی امیدوارم تو واکسن های بعدیت هم  قوی باشی شیرمرد مامان.                                                             

پسرم از بحث واکسن هم بگذریم.عزیزم ورودت به 5 ماهگی را تبریک میگم بهت مامانی و خیلی خوشحالم که پیشم هستی و خدای مهربونم لیاقت مادر شدن را بهم داده.                                                                                      

محبتپسر شیرینم هزاران هزارتا دوستت دارم و به خاطر بودنت در زندگیم خدای مهربونم را شکر میکنممحبت                                                                       

            طاها جان عکس هایی که بعد واکسن گرفتم                                 

                       

                        

                        

عزیزم همونطور که تو پست های بعدیت نوشته بودم پیشرفت های زیادی کردی خدا را شکر و این چند روزه یه کاری هم میکنی اونم اینه که وقتی جات میزارم کلی از جات خودت میتونی بیای پایین و کلی غلت میزنی و همینطور پاهات و طرف دستات میبری و به دستات که میخوره خسته میشی و میاری پایین.الهی قربونت برم من پسرم که هنوز نمیتونی کاملا انجام بدی.ولی چون من این حرکت را تو بچه ها خیلی دوست دارم فکر کنم زود یاد بگیری                                     

                       

                        

                        پسری من اینجا دستشو جوری گذاشته که فهمونده رفته تو 5 ماهگی.مامانی فدات بشه عشقم   

                           بغلبغلبغلبغلبغلبغلبغلبغلبغلبغلبغل                          

پسندها (4)

نظرات (11)

دنیا
9 خرداد 93 11:04
فدات شم کوچولوی من که اینقد نازی. به منم یه سر بزن.منتظرتم. لینک شدی.
مامان نی نی کوچولو
پاسخ
سلام خانمی امیدوارم که حالتون خوب باشهعزیزم خوشحالم کردین حتما لینک شدید امیدوارم دوست های خوبی برای هم باشیم.باز هم ممنونم بابت نظر خوبتون.
مامان مینای آرتین
9 خرداد 93 11:11
ای جانم طاها... شیرمرد خان خوب از پس واکسن براومدی ها... دادی عسل خاله؟؟؟ آفرین پسر گل... قربون خوابت چقدر ناز خوابیدی
مامان نی نی کوچولو
پاسخ
سلام خاله جونمرسی خاله جون ،آره خاله من شیرمردمخدا نکنه عزیزم ممنونم ازت میبوسمت
مامان عرفان
9 خرداد 93 11:15
سلام عزيزم. خوشحالم كه حال طاهاجون خوبه. ورودش به 5 ماهگي رو تبريك مي گم و يكشنبه منتظرم تا تشريف بيارين و عكس دونفره از ني ني هامون بزاريم وبلاگ.
مامان نی نی کوچولو
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم گلمباشه اگه تونستم چشم حتما میامبازهم ممنونم از دعوتتون
مامان دانیال-ویانا
9 خرداد 93 15:43
سلاممممم به طاهای خوشمزه و ناناز خودم4ماهگیت مبارگ عشق خاله ایشالا 400000ساله بشی الهی دورت بگردم اوف شدی ولی خدا رو هزار مرتبه شکر که زیاد اذیت نشدی مامانی دیدی بهت گفتم زیاد دردنداره الهی من فدات بشم طاها جونم دلم میخواست کنارت بودم و حسابی بوست میکردم خوشگلم منی هااااااا ای جونه دلم ببین چجوری از رو تشک اومده پایین فدات بشم اینقدر زرنگی هزارماشالا بهت این بوسا همه تقدیم به طاها عسلی و مامان مهربونش
مامان نی نی کوچولو
پاسخ
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام به خاله ی مهربون خودممیسیییییییییییییییییی خاله جونمآله خاله ،بابا اینا فک کلدنند من ضعیفم.بابا یکی نیست به این مامانم بگه مشلا من شیرمردماخاله جون این ها را بگیرخیلی دوستت داریم خاله ی مهربونم
مامان علی
9 خرداد 93 21:35
الهی....آخی ..چه پسریه..عزیزم علی هم از مزه ی دارو خوشش نمیاد...فردا ختنه علی منه..دل تو دلم نیست.بدجور نگرانم
مامان نی نی کوچولو
پاسخ
سلام عزیزمآخی عزیزمختنه واقعاعزیزم البته این یه نظره ،فکر نمیکنی یه خورده زودهالبته ببخشید.ما طاها را بعد 40 روزگیش ختنه کردیم و فکر میکنم بهترین موقع بود.بزار بچه یه خورده جون بگیره.میدونم عزیزم چه حالی داری.من اصلا نتونستم داخل مطب بمونم.بیرون موندمو هی گریه کردم و خدا را صدا زدم.وقتی که صدای گریه هاش میومد انگار قلبمو از جا میکندند.ولی فقط یه روز سخته.بعدش راحت میشی.عزیزم اگه تونستی حداقل 1 روز بازش بزار و پوشک نکن.البته از نظر دکترها اشکالی نداره و طاها را همون جا دکتر پوشکشو بست.ولی به هر حال پوشک میچسبه بهشون دیگه و اذیتت میشن.من طاها را 2 روز باز گذاشتم.چون زخم با جیش بچه زود خوب میشه.امیدوارم که زیاد اذیت نشه.آخه الهی خاله قربونش بره،ولی عزیزم تو را خدا یه ذره بزار بگذره.نمیدونم دیگه من اصلا دل این چیزارا ندارم
مامان خانمی
10 خرداد 93 9:40
سلام عزیز دلم 5 ماهگی طاها جونی مبارکه ایشالله دومادش کنی. وقتی اسم واکسن و ختنه میاد دلم میگیره واسه محمدسجاد
مامان نی نی کوچولو
پاسخ
سلام خوبی عزیزمممنونم گلم.انشاالله دومادی آقا محمد سجاد هم من ببینم.وای یعنی اون روزها را میبینیمآره بابا خیلی سخته این دوتا مورد ،بچه ها خیلی اذیت میشند.پس شما هم مثل من هستید.قربونت برم عزیزم محمد سجاد گلمو ببوس حساااااااااااااااااااااابی
madarkhanomi
10 خرداد 93 11:07
سلام عزیزم ماشاله یه اسفند دود کن واسه این نازدونه ما آپیدیم
مامان نی نی کوچولو
پاسخ
سلااااااااااااااااااااام ممنونم گلم حتما
♥مامان متین جون♥
10 خرداد 93 12:28
شعبان و شد و پیک عشق از راه آمد عطر نفس بقية الله آمد با جلوه سجاد، ابوالفضل و حسين يك ماه و سه خورشيد در اين ماه آمد حلول ماه شعبان و فرخنده ایام اعیاد شعبانیه مبارک. اقا شدی ماشالا بهت گلپسر
خاله مریم
12 خرداد 93 13:40
الهی من فدای خنده های قشنگت بشم شیرینم. چه عکسای قشنگی گرفتی. الهی زود زود این واکشن زدن ها تموم بشه که هم شما نی نی ها زجر نکشین هم ما مامانا.
مامان نی نی کوچولو
پاسخ
سلاااااااااااااام خاله جونمممنون خاله ،آره واقعا ممنونم از لطفت خواهر عزیزم.پسر گلمو حساااااااااااااااااااااااااااااااااابی ببوس
دنیا
13 خرداد 93 11:39
الهی من قربون این آقا کوچولو بشم. عاشقتم کوچولوی من. اون عکسای جدیدشم خیلی خوشگل بود قربونش برم
مامان نی نی کوچولو
پاسخ
سلام خاله جون.خدا نکنه خاله ی مهربونمممنونم عزیزم
مامان زهرا
13 خرداد 93 21:48
آفرین به پسمل شجاع من
مامان نی نی کوچولو
پاسخ
مرسیییییییییییییییی عمه جونم