عکس های 13 بدر و روزانه های طاها جونم
سلااااااااااااااااااااااااااااااام به پسرییییییییییییی گلمممممممممممممم....... عزیزم مامان اومد بازم برات از زندگی قشنگمون بگه....پسرم در ایام عید نوروز خیلی بهمون خوش گذشت.تقریبا هرروز یه جایی می رفتیم و تو همه جا را با تعجب بازدید میکردی ،دیگه انقدر سقف خونه ها را نگاه کردی ،خونه ی خودمون هم میومدی همش سقف نگاه میکردی و از بس گشته بودیم تو خونه بی تابی میکردی و ددر میخواستی.اینجاش هم بگما رکورد عیدی ها را زدی ناقلا خانخونه ی هر کسی زفتیم بهت عیدی دادند و طاها خان این شد که پولدار شد قربونت برمالبته از همه ی کسانی که به طاها عیدی دادند تشکر میکنم.دستتون درد نکنه واقعا زحمت کشیدید.و عیدی بابا مسعود هم این بود که برات یه حساب بانکی خوب باز کرد و همه ی عیدی ها و عیدی خودش را برات واریز کرد.دستت درد نکنه عشقم خیلی دوستت داریمطاها جان با بودن تو در این ایام و روزها بهار ما زیباتر شده نفسم.با بودنت در کنارمون زندگیمونو یه طور دیگه ای کردی پسرم.می خواهم برات ازکارهای شیرینت بگم.....طاها جان دیگه میتونی از خودت صدا در بیاری مامان جان.وقتی باهات حرف میزنم ،میمونی نگاه میکنی و یه دفعه ای از خودت صدا درمیاری و میخندی.عاشق این هستی که تنهات نذارم وقتی بیداری و هر جا میرم منو نگاه می کنی و قیافتو یه جوری میکنی که خیلی دلم برات میسوزه... بابا مسعود وقتی از سر کار میاد خونه تا صدات میکنه بهش نگاه می کنی و شروع می کنی به خندیدن.دیگه اینکه اتاقت را خیلی دوست داری.روزهایی که گریه میکنی وقتی میبرمت اونجا و تو تختت می گذارمت و عروسک های موزیکال روی تختتو روشن میکنم و وقتی که اون ها شروع می کنند به چرخیدن و آهنگ زدن تو ذوق می کنی و شروع میکنی صداهای ناز از خودت در میاری و انگار میخواهی همه ی اون ها را با دستت بگیری.ووقتی عروسک نی نی تو بهت میدم و می گم طاها عروسکت و بگیر،ببین عروسکت چقدر خوب میتونه حرف بزنه: بعد چند بار گفتنم یه جورایی میخوای بگیریش ولی الهی قربونت برم هنوز نمی تونی تو دست های نازت بگیریش عسلمودیگه اینکه اگه کسی رو یه مدت حالا خیلی کوتاهی نبینی و اون بیاد خونمون و ببینیش اول شروع می کنی لباتو جمع می کنی و گریه می کنی و حالا اون بیچاره باید کلی نازتو بکشه و صدات کنه وتو آروم بشی و باهاش بخندی.وبدتر اینکه عزیزم خیلی بغلی شدیییییییالبته قربونت برم احساس امنیت میکنی وقتی بغلت میکنیم ولی پسرم مامان را نمی گذاری هیچ کاری کنم.فقط تو خوابیدنی میتونم کاری کنم اونم اگه یه ذره سرو صدایی کنم فوری بیدار میشی .وباید بازم بغلت کنم.همه ی کارها مو شب ها می کنم.دیگه چیکار کنیم عسلیییییییییییی ما هستی دیگه گل پسرم.خلاصه تو شدی نقل و نبات زندگی ماکلی مارو می خندونیییییییییی با کارهای خوشمزه واین هم بگم که وقتی بهت شیر میدم نگاهای خوشگلتو از من نمیگیری و همچین دست منو میگیری و فشار میدی که اصلا نمیتونم دستم و دربیارم از تو دستت.شده ساعت ها تو بغلم خوابت برده و من نذاشتمت تو تختت.چون بغل من خیلی میخوابی و من هم همون جوری نشستم خوابم برده.......... خوب فعلا این کارها را یاد گرفتی مامان.الهی مامانی قربونت برم عزیزکم برات هر چی خوبیه آرزو دارم.امیدوارم که خداوند تو وروجک کوچولو را برای ما حفظ کنه.با تک تک نفس های تو زنده هستیم. با تو نفس می کشیم.خیلییییییییی زیاد بهت وابسته شدیم و عاشقت هستیم.پسرکم امیدوارم که همیشه سلامت و شاد و عاقبت بخیر بشی مامان جان.فکر کنم این بزرگترین و گران بهاترین آرزوی قلبی که یه مادر میتونه واسه بچه اش داشته باشه.همیشه مراقب خودت باش پسرموحالا عکس های خوشگل تو برات میذارم تا ببینی و کیف کنی.حالا امیدوارم وقتی خوندن و نوشتن یاد گرفتی بهش اهمییت بدی و بخونیشون..................................
پسرم اینجا آماده شده داریم میریم 13 را بدر کنیممممممممممبه به پسرم چقدر خوش تیپ شده.مامان قربونتتتتتتتتتتتتتتتت
وطاها سبزه به دست ،کنار رودخانه بیجاربین
وطاها جون سبزه اش را تو رودخانه انداخت و سبزه رفت.
و حالاااااااااامی رسیم به روزانه های طاها جونمممممممممممممم
یه روز خوب و دلبرییییییییییی کردن عسلیییییییییی برای مامی جونشششششششششش اینجا پسر گلممممممم تو خواب نازوبعد از بیدار شدنش این کارها را میکرد. اهی مامان فدات بشههرروز این کارها را میکنی و دل مامان را میبری و مامان باید بشینه و کارهاشو تعطیل کنه و شیطونی های شما را ببینهمیشینم پسرم اصلا کارم همینه یه روز صبح پسرم و پدر جانش با هم دست به یکی کردند تا نذارند من بخوابمانقدر که این دوتا با هم حرف می زدند بغل گوش من وتو این عکس ها هم طاها خان همچنان داره واسه مامانش دلبری میکنه
پسرم تو این عکس ها ژست گرفتهمامان قربونت برهههههههه نفسسسسسسسسس
طاها جان این ها بود عکس های این چند روزت مامان جان.مامانی بازم میاد با عکس های جدید تر قربونت برم.در ضمن از دوست های گلم هم کمال تشکر را دارم که همیشه و همیشه به من و طاها لطف داشتن و دارند.عزیزانم به خدا منم دلم می خواد زود زود از طاها عکس بذارم ولی نمی تونم این پسر من انقدر شیطون بلا شده که دیگه کمتر وقت میکنم بیام وبشو آپ کنم.هنر کنم به کارهایی اصلیم می رسم.ولی بازم سعیمو میکنم که هر ماه عکس های طاها را بذارم.قربونتون برم دوستهای خوبم .همتونو دوست دارم شما به من و طاها محبت دارین طاها جان مامان نگین همیشه دوستت داشته و عاشقته گلم.به امید دیدار مجدد
روز شنبه......تاریخ 23 فروردین 1393......ساعت1 بامداد