واکسن ووووووووووووعکس های 2 ماهگی طاها جونم
سلام نفس مامان..عزیزم امروز واکسن داشتی مامانی ،واکسن 2 ماهگی.عزیزم خیلی میترسیدم از این که تب کنی پسرم ،خلاصه با هر سختی که بود بردیمت.اول که رفتیم خواب بودی عزیزم ،الهی فدات شم انگار نمی دونستی که چه بلایی قراره سرت بیادو چقدر درد بکشی.قبل تو یه پسر 6 ماهه رو واکسن زدن که انقدر جیغ زد تا تو از خواب بلند شدی.قربونت برم همه جای اتاق را داشتی نگاه میکردی ،خانمی که میخواست به تو واکسن بزنه همچین مظلومانه نگاه میکردی که خیلی دلش برات سوخت ولی بلاخره باید کارش را انجام میداد من که اصلا نتونستم نگاه کنم تو بغل مامانی من بودی و بابایی هم پاهاتو محکم گرفته بود تا تکون ندی. اول بهت قطره داد اصلا از طعمش خوشت نیومد و بعدش سرنگ اول به پای چپت زد خیلی داد زدی ولی زود آروم شدی و بعد به پای راست که دیگه خیلی گریه کردی که رفتنی دیگه تو ماشین خوابت برد آخه قبلش بهت قطره داده بودم. وقتی رفتیم خونه خواب بودی بعد 1 ساعت بیدار شدی دیگه بی قراریات شروع شد.مگه آروم میشدی ،الهی قربونت برم خیلی داد میزدی،میموندی یه دفعه ای جیغ میزدی خیلی طول میکشید که بخوابی دیگه انقدر گریه کرده بودی که هم صدات گرفته بود هم چشات قرمز و خودت هم که بی حال.خلاصه این وضعییت تو تا شب ادامه داشت ولی الان که دارم برات می نویسم تو خوابیدی عزیزم ولی هر لحظه تو خواب ناله میکنی.نگران نباش عزیزم تا خود صبح بیدارم و مواظبت هستم.الهی مامان فدات بشه تو چقدر میخوای درد بکشی آخه اون از ختنه که چند روز گریه میکردی اینم از واکسن.پسرم وقتی میبینم که انقدر گریه میکنی و درد میکشی قلبم از جاش میخواد درد بیاد ،امروز اصلا حوصله ی هیچ کاریرو نداشتم.پسر خون گرم من با وقتی گریه زیاد میکردی میبردمت تو اتاقت ،میذاشتمت تو تختت و عروسک های موزیکالتو برات روشن میکرم و تو با شنیدن یه خورده آروم میشدی نفسم ،قربونت برم با اون حالت وقتی میخواستم ازت عکس بگیرم ،صدات میکردم طاها بخند تو هم میخندیدی.مامان فدات بشه عشقمدردانه ی مامان ،نفس مامان امیدوارم که فردا حالت خوب خوب بشه پسر من قویه مگه نه مامانهیچ وقت نمی خوام بی حال ببینمت شیرینم...........الان هم یه چند تایی از عکس هاتو برات میذارم البته تو مرکز بهداشت نتونستم ازت عکس بگیرم ولی دوستم نداشتم از اون حالت عکس بگیرم ولی عکس های قشنگی تو این چند روز ازت گرفتم که امیدوارم خوشت بیاد عزیزم.عزیزم بعد واکسن اصلا حال نداری.... عزیم ولی بازم با اون حالت وقتی صدات میکردم وبازی باهات میکردم می خندیدی.قربونت برم پسر خون گرم مامان
قربونت برم پسر شیرینم
اینجا هم طاها جون سوار بر گردن بیچاره دایییییییییییییییییی جون
دیگه بیچاره دایی جون انقدر حملت کرده بود اینور و اونور بیچاره خسته شده بود.الهی قربونت برم داداشی مهربونم
این بود عکس های طاها جونم در این مدت.پسرم چشم رو هم گذاشتیم شما وارد ماه سوم شدی ،قربونت برم زمان چه سریع میگذره.فندق مامان دیگه مردی شده واسه خودش.طاها جونم خیلی دوستت دارم.قدر لحظه به لحظه ی با تو بودن رو میدونم نفس مامان.بازم میام و برات از روزانه هات میذارم عسلکم.
شنبه 9 فروردین 1393 ساعت 2 بامداد...مامان همچنان بیدار