طاهاطاها، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه سن داره

طاها کوچولو

سالگرد عقدمون و اولین چرخش طاها در همان روز

     همسفر خوبم با وجود پر مهرت و نگاه گرمت دنیایی از پاکی و صفا برایم به ارمغان آوردی .                     خوب من ،برای توصیف مهربانی هایت واژه ها یاری نمی دهند.                             چرا که تو خود قاموس مهربانی هستی و من خوشحالم که سالی دیگر به عمر زندگی مشترکمان افزوده شد..... بهانه ی زندگیم از صمیم قلب برایت آرزوی سلامتی می کنم. و امیدوارم قطار زندگی مشترکمان همی...
2 ارديبهشت 1393

روز مادر مبارک

  وقتی چشم به جهان گشودم،قلب کوچکم مهربانی لبخندونگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کردم.دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبایی بر چهره ی خسته ات نشست و دنیایت سبز سبز شد ،و با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت.از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پر مهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد..........                                                      &nbs...
31 فروردين 1393

عکس های 13 بدر و روزانه های طاها جونم

سلااااااااااااااااااااااااااااااام به پسرییییییییییییی گلمممممممممممممم.......                                     عزیزم مامان اومد بازم برات از زندگی قشنگمون بگه....پسرم در ایام عید نوروز خیلی بهمون خوش گذشت.تقریبا هرروز یه جایی می رفتیم و تو همه جا را با تعجب بازدید میکردی ،دیگه انقدر سقف خونه ها را نگاه کردی ،خونه ی خودمون هم میومدی همش سقف نگاه میکردی و از بس گشته بودیم تو خونه بی تابی میکردی و ددر میخواستی.اینجاش هم بگما رکورد عیدی ها را زدی ناقلا خان خونه ی هر کسی زفتیم بهت عیدی دادند و طاها خان این شد که پولدار شد قربونت برم البته از همه ی کسانی...
25 فروردين 1393

واکسن ووووووووووووعکس های 2 ماهگی طاها جونم

سلام نفس مامان..عزیزم امروز واکسن داشتی مامانی ،واکسن 2 ماهگی.عزیزم خیلی میترسیدم از این که تب کنی پسرم ،خلاصه با هر سختی که بود بردیمت.اول که رفتیم خواب بودی عزیزم ،الهی فدات شم انگار نمی دونستی که چه بلایی قراره سرت بیادو چقدر درد بکشی.قبل تو یه پسر 6 ماهه رو واکسن زدن که انقدر جیغ زد تا تو از خواب بلند شدی.قربونت برم همه جای اتاق را داشتی نگاه میکردی ،خانمی که میخواست به تو واکسن بزنه همچین مظلومانه نگاه میکردی که خیلی دلش برات سوخت ولی بلاخره باید کارش را انجام میداد من که اصلا نتونستم نگاه کنم تو بغل مامانی من بودی و بابایی هم پاهاتو محکم گرفته بود تا تکون ندی. اول بهت قطره داد اصلا از طعمش خوشت نیومد و بعدش سرنگ اول به پای چپت زد خیلی ...
10 فروردين 1393

عید 1393 مبارکککککککککککککککککککک

             سلام به همه ی دوستان گلم ،عیدتون مبارک                                           امسال عید ما قشنگ تر از سال های پیش بود.عید ما با بودن طاها یه حال و هوای دیگه ای داشت ما خیلی خوشحال بودیم.طاها جونم روز به روز داره ناز و بانمک میشه و مارو عاشق خودش میکنه........      طاها جونم امیدوارم که 120 ساله بشی و خداوند تو رو برای ما حفظ کنه پسر نازنینم                   &...
5 فروردين 1393

ختنه ووووووووووو40 روزه شدن طاها جونممممممممممممممم

سلام پسر نازنینم.عزیزم بازم مامانی اومد برات از روزهای قشنگت بگه.................                                طاها جونم چند روز پیش ،یعنی 3 روز بعد 40 روزت ،بردیمت ختنه کردیمت مبارکت باشه پسر گلم دیگه واسه خودت مردی شدی مامانی...اوایل خیلی میترسیدم مامانی ،چون اصلا دلشو نداشتم ،اولش نمی خواستم باهات بیام.به بابا مسعود می گفتم خودتون ببرینش ولی بعدش مگه تونستم تو خونه بمونم و تو بری،همین که خواستن ببرنت منم زود آماده شدم رفتیم.وای تا خود مطب دل تو دلم نبود گلم.خلاصه رسیدیم .ولی من اصلا...
28 اسفند 1392

دل نوشته های مادر و جشن های طاها جونم

سلام پسر نازنینم.....سلام عزیز دلم.....طاها جونم اومدم برات از روزهای قشنگ زندگیمون بگم،روز هایی که داریم با تو دلبندمون میگذرونیم....عزیزم اول میخوام از روز به دنیا اومدنت بگم،آره عزیزم تو تاریخ 92/11/8/ روز 3 شنبه،ساعت 8:32 دقیقه صبح چشمای نازتو به دنیای قشنگ باز کردی و من برای اولین بار حس مادر شدنو تجربه کردم.و تو اون حال وهوا اولین چیزی که از دکترم پرسیدم گفتم پسرم سالمه؟و دکترمون گفت بله یه پسر سالم و خوشگل به دنیا آوردی...وای عزیزم همون لحظه چه آرامشی پیدا کردم ،یه نفس راحت کشیدم.وتو عزیزمو ساعت 8:35 دقیقه به من نشون دادن و بردنت.وای چه حالی داشتم برای اولین بار تو رو دیدم.همون لحظه نمیدونم چرا گریه کردم ،فکر کنم از خوشحالی زیاد بود.و...
17 اسفند 1392