شب آخر مامان و نی نی
سلام پسر عزیزتر از جانم مامان جون ،پسر نازم امشب شب آخری هست که تو شکم مامانی هستی نفسم.......باورم نمیشه که 9 ماه به این زودی سپری شد.،آره عزیزم 9 ماه با هم بودیم ،باهم نفس کشیدیم،تو رو تو همه ی وجودم حست کردم ،عاشقت شدم ،تو با اومدنت تو وجودن من.....منو مادر نامیدی عزیزم شادی هام ،گریه هام،بی خوابی هام ،سختی هام همه همه رو باتو تجربه کردم.............ولی عزیزم تو میوه ی عشق زندگی من و مسعود بودیخیلی خوشحال بودم پسرم خیلیهمه ی سختی هارو به جونم خریدم.فقط فقط برای همچین روزی یعنی فردا 8 بهمن مامان جون......آره عزیزم شما پسری گل انشاالله به امید خدا فردا به دنیا میای ،طاها جونم خیلی خوشحالم که بلااخره میبینمتلحظه شماری میکنم که بغلت کنم ،لمست کنم ،ببوسمت ،نگاهت کنم .........خلاصه یه حس و حال دیگه ای دارم نفس مادروای بابا مسعود از من بدتره ،از خوشحالیش نمیدونه چیکار کنهالهی من قربونش برم خب داره بابا میشه دیگه عشق منپسرم ،یکی یدونه ی من ،خلاصه هممون منتظر به دنیا اومدنت هستیم ...مامان جون امشب هم مراقب خودت باش ،میدونم دیگه جات خیلی تنگ شده دیگه چیزی نمونده راحت میشی مامانیطاها جونم ،پسر گلم مامانی دیگه میره به کاراش برسه و زود بخوابه تا فردا زیاد خسته نشم البته اگه بتونم از خوشحالیم بخوابمانشاالله زود زود میام و عکس های خوشگلتو میذارم برات.راستی جا داره از همین جا از مامانای گل و مهربون به خاطر حس و حال های قشنگشون که برامون نوشتن و آرزوی خوب برامون کردن تشکر کنم....عزیزانم ازتون ممنونم و روی ماهتونو میبوسم خیلی دوستتون داریم پسرم عاشششششششششششششقتم 92/11/7/روز دوشنبه/ساعت 10:20